خسرو انوشیروان
خُسْرو اَنوشیرَوان، خسرو اول انوشیروان، مشهور به دادگر (سل 531- 579 م)، مشهورترین و تأثیرگذارترین پادشاه ساسانی و مورد اشارههای بسیار در ادب فارسی.
خسرو در اصل از واژۀ اوستایی haosravah (بارتولمه، 1738)، و پهلوی husraw (مکنزی، 91) مشتق شده، و انوشیروان در متنهای فارسی میانه به شکل Anušag-ruān / Anušag-ruwān (دارای روان جاویدان) آمده (نک : همو، 40) و در متون عربی و فارسی از وی با صفت دادگر (= عادل) یاد شده است (بـرای نمونـه، نک : فردوسی، چ خالقیمطلق، 7 / 100-101؛ نظامالملک، 35؛ نیز کریستنسن، 397). با توجه به صفت دادگری انوشیروان، ثعالبی میگوید: «این پادشاه از حیث سلامت نفس و کمال عقل از جمیع سلاطین برتر، و از جهت عدل و فضل بر آنان مزیت داشت» (شاهنامه، 290). وی سلطنت خود را با همراهی و پشتیبانی فرماندهان سپاه آغاز کرد. بلعمی نیز دربارۀ او چنین اظهارنظر کرده است: «مردمان ... کار بدو سپردند و تاج بر سرش نهادند. چون به پادشاهی بنشست، مردمان شاد شدند و سوی او آمدند» (ص 977).
در اغلب منابع عربی و برخی از منابع فارسی، نام او بهصورت کسرى (معرب خسرو) آمده است (نک : طبری، 2 / 191؛ دینوری، 67؛ ابوعلی، 1 / 94). این مقاله به دو بخش تقسیم میشود که بخش نخست درآمدی بر بخش دوم خواهد بود:
بخش نخست، انوشیروان در تاریخ
انوشیروان پس از درگذشت پدرش، قباد، 48 سال در مقام پادشاه ساسانی، بر بخشهای وسیعی از جهان آن روزگار حکم راند و نهتنها شهرهای ازدسترفته در زمان پدرش را بازپسگرفت، بلکه مرزهای ایران را گسترش داد (مسعودی، 1 / 303-310؛ یعقوبی، 1 / 164-165)؛ چنانکه بر ارمنستان مسلط شد، در غرب تا دریای سیاه پیش رفت، در شرق هپتالیان را شکست داد (557- 558 م)، در 570 م یمن را تصرف کرد، و در سالهای 572-577 م با شکستدادن ترکان از تهاجم آنها به خاورمیانه جلوگیری کرد (دیاکونف، 458-460؛ کریستنسن، 396).
انوشیروان در زمینههای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، دینی و نظامی به اصلاحات اساسی پرداخت. اقدامات و اصلاحات مهم او را چنین میتوان برشمرد:
الفـ به جبران خسارتها و تباهیهای برآمده از جنبش مزدکیان پرداخت (نک : همو، 392-405؛ مشکور، 758؛ دریایی، 40 بب ).
بـ نظام مالیاتی کشور را اصلاح کرد و از فشارهای مالیاتیای که به سود اشراف به عامۀ مردم وارد میشد، به میزان درخور توجهی کاست (نک : گیرشمن، 364؛ دیاکونف، 453).
جـ به دین زردشتی بهعنوان دین رسمی کشور توجهی خاص مبذول داشت (نک : کریستنسن، 380-383).
دـ به سازماندهی نیروهای نظامی پرداخت. توجه او بدین امر تا بدانجا بود که به گفتۀ مسعودی (همانجا)، پسران شاه در صف اول سوارهنظام خدمت میکردند.
ه ـ گسترش علم و هنر و فلسفه، و بهطورکلی گسترش فرهنگ را مورد توجه خاص قرار داد (دینوری، 72-73)، دربار او محل اجتماع دانشمندان و ادیبان و شاعران بود (ابن ابی اصیبعه، 162-167؛ اقبال، 128)، و بهسبب علاقهمندی به فلسفه، پس از تعطیلی مدارس آتن در 529 م از سوی ژوستینین، امپراتور روم شرقی، 7 تن از استادان این مدرسه را که به ایران پناهنده شده بودند، در دربار خود پذیرفت (ممتحن، 139).
وـ زمینههای مساعد برای نهضت ترجمۀ آثار علمی و ادبی فراهم ساخت و ازجمله به فرمان او، آثاری ارجمند چون کلیله و دمنه از سنسکریت به پهلوی ترجمه شد (فرای، 200؛ نیز نک : نصرالله منشی، 41- 59؛ دوبلوا، 16، 51، 52). همچنین میتوان به آثاری چون بلوهر و بوذاسف، اندرز خسرو کواتان، و سندبادنامه اشاره کرد (تفضلی، 296-307) که در زمان او تألیف و تدوین گردید. بدینسان نهضتی علمی، ادبی و فلسفی پدید آمد که بر دو سدۀ بعد بسیار تأثیر گذاشت (نولدکه، 310-313؛ رجبی، 5 / 305-311).
به هر حال، انوشیروان بهسبب پیروزیهایی که بدانها دست یافت و نیز بهسبب اصلاحاتی که به انجامدادن آنها توفیق یافت، سکههایی ضرب کرد که بر روی آنها نوشته شده بود: «ایران بیبیم شد» (ērān abē-bēm kard) و «ایران نیرومند شد» (ērān abzōnhēnēd) (دریایی، 46-47).
بخش دوم، انوشیروان در متون ادب
خسرو انوشیروان در متون ادب پارسی، مقامی بس ارجمند دارد. شاعران هنگام ستایش از ممدوحان خود، با یادآوری فضایل وی، ممدوح را به نیکنامی و صفات ارزشمند دیگر او میستایند (نک : دنبالۀ مقاله؛ نیز مرزبانراد، 264).
برجستهترین این فضایل را «دادگری (= عدالت)» میدانند، زیرا هرکس دارای فضیلت دادگری باشد، به دیگر فضایل نیز موصوف است. حکمای مسلمان ایرانی نیز به نوعی فضیلت عدالت را برجسته میسازند و چون از فضایل سهگانه، یعنی حکمت، شجاعت و عفت، که از اعتدال 3 قوۀ ملکی، غضبی و شهوی به دست میآیند، سخن میگویند، عدالت را حاصل اعتدال فضایل سهگانه میشمارند (نصیرالدین، 13 بب ؛ نیز نک : دادبه، «اخلاق»، 19-27). شاعران، بهویژه شاعران بزرگ پارسیگوی چون فردوسی (چ خالقیمطلق، 7 / 100)، نظامی، مولوی، سعدی (بوستان، 56 بب ) و حافظ (ص 120، غزل 177، بیت 9) که خود در شمار حکما نیز هستند، به اهمیت عدالت توجه، و آن را به گونهای سرچشمۀ فضایل محسوب داشتهاند (نیز نک : نصیرالدین، همانجا) و بر بنیاد اطلاعات تاریخی و به پشتوانۀ حدیثِ «ولدت فی زمن سلطان العادل: من در روزگار پادشاه دادگر زاده شدم» (نک : مجلسی، 98 / 194؛ ثعالبی، غرر ... ، 605-606؛ غزالی، 99؛ نیز قطیفی، 4 / 36-37، به نقل از طبری؛ ابن شهرآشوب، 1 / 149-151)، بر فضیلت دادگری انوشیروان تأکید ورزیدهاند.
میتوان متون ادب فارسی (= متون منظوم) را ازلحاظ میزان توجه به انوشیروان و فضیلت دادگری او، به 3 بخش تقسیم کرد: بخش اول را به فردوسی اختصاص داد، ازآنرو که وی در شاهنامه، هم ازلحاظ کمی و هم ازلحاظ کیفی به انوشیروان توجهی خاص داشته است؛ بخش دوم را به نظامی و سعدی، که پس از فردوسی، بیش از دیگران از انوشیروان سخن گفتهاند؛ و سرانجام در بخش سوم به شاعرانی میپردازیم که در سخنان خود به انوشیروان و دادگری او اشاراتی کردهاند.
1. فردوسی: در شاهنامه بیش از 600‘4 بیت به دوران پادشاهی انوشیروان اختصاص دارد. افزون بر دادگری، صفحات شاهنامه در روزگار انوشیروان آکنده از اشارات متعدد به خردمندی و خردپروری و خردسنجی این پادشاه است. اولین بیتهایی که مربوط به پادشاهی انوشیروان است، ابیاتی در گزارش به تخت نشستن او ست که در آنها از خردمندی و خردسنجی وی سخن در میان میآید؛ امری که منشأ و خاستگاه دادگری است: چو کسرى نشست از بر تخت عاج / به سر برنهاد آن دلافروز تاج / / بزرگان گیتی شدند انجمن / چو بنشست سالار با رایزن / / سر نامداران زبان برگشاد / ز دادار نیکیدهش کرد یاد (فردوسی، همان چ، 7 / 88- 89).
به روایت فردوسی، در اولین جلسۀ معارفۀ شاه با خاصان، این انوشیروان است که گویندۀ سخنان حکیمانه است (نک : همان چ، 7 / 88-94؛ نیز دباشی، 327 بب ).
اگرچه برخی از پندهای خسرو به راه و روش و چگونگی پادشاهی او مرتبط است، دامنۀ نفوذ و ماهیت وجودی خرد انوشیروانی، خارج از مقولات سیاسی و مبتنی بر اخلاقیات فرهنگی است، و چنین است که فلسفۀ اندیشۀ انوشیروان محدود به فلسفۀ سیاسی نیست و کلیتی از خرد عملی را در بر میگیرد (همو، 328). مهمترین خصیصۀ انوشیروان، چه در شاهنامه و چه در متون دیگر، همانا دادگری است: ز شاهان که با تخت و افسر بدند / به گنج و به لشکر توانگر بدند / / نبد دادگرتر ز نوشیروان / که بادا همیشه روانش جوان (فردوسی، همان چ، 7 / 101).
فردوسی «خرد» و «داد» را جزو ذات و سرشت او، و سبب نامگذاری وی به انوشیروان میداند: ز بس خوبی و داد آیین اوی / وز آن نامور دانش و دین اوی / / ورا نام کردند نوشینروان / که چهرش جوان بود و دولت جوان. به تعبیر فردوسی، روش پادشاهی انوشیروان آمیزهای از «داد و خرد» است. او تأکید دارد که علاوه بر «عدل»، «فرزانگی» نیز صفت برجستۀ انوشیروان است: که ما تاجداران بسی دیدهایم / به داد و خرد راه بگزیدهایم (نک : چ مل، 6 / 1786).
حضور بزرگمهر / بوزرجمهر در دربار خسرو انوشیروان زمانی است که خوابگزاران از تعبیر خواب شاه درماندند و او برای تعبیر خواب به دربار آمد. در شاهنامه، انوشیروان و بزرگمهر حکیم مانند دو نماد برتر حکمت و عدالت معرفی میشوند. فردوسی از انوشیروان با عبارت «خرد پیر و بیدار و دولت جوان»، و از بزرگمهر با عبارت «یکی کودکی مهتر اندر برش / پژوهندۀ زند و استا سرش» یاد میکند. در جلسات هفتگانه، بزرگمهر رازهایی از پادشاهی و سروری و عدل و داد و آدمیت را برای پادشاه جوان بازگو میکند و در پایان بزم اول است که پادشاه عادل مسحور خردمندی مرد خردمند میشود: جهاندار کسرى ازو خیره ماند / سرافراز روزیدهان را بخواند / / بفرمود تا نام او سر کنند / بدانگه که آغاز دفتر کنند (چ خالقیمطلق، 7 / 182).
با تداوم حضور بزرگمهر بهعنوان وزیر خردمند در دربار شاه، خرد بزرگمهر در عدالت انوشیروان تحلیل میرود. با آنکه فردوسی اجتماع فضیلت عملی و عمل خردمندانه در یک شخص (فیلسوف یا پادشاه) را امری بعید میداند (همانجا)، ماحصل رودررویی بین انوشیروان و بزرگمهر را میتوان تجلی توأمان مرجعیت و مشروعیت، و نیز عدالت و خردمندی در رأس هرم فرهنگ سیاسی ایرانی دانست.
باری، یکی از بهترین قسمتهای شاهنامه که در آن به ماهیت پادشاه اشاره شده، دوران پادشاهی انوشیروان است. خشم انوشیروان، بزرگمهر را به زندان میکشاند و او در اوج صدارت و خردمندی، مورد قهر شاه قرار میگیرد. در این زمان است که قیصر روم صندوقچهای سربهمهر به دربار ایران میفرستد و پیغام میدهد که اگر درِ جعبه را بازنکرده، از محتوی آن آگاه شوند، روم همچنان خراجگزار ایران خواهد ماند، و این لحظهای است که خسرو به بنبست میرسد و حضور بزرگمهر را ضروری میبیند و موجب آزادی او از بند میشود. وزیر خردمند، که در زندان نابینا شده بود، برای بار دوم به حضور پادشاه عادل میرود و پاسخ را مییابد و از حبس رها میشود (همو، همان چ، 7 / 286، 374-381).
ماهیت و چگونگی رابطۀ انوشیروان و بزرگمهر در بعد اسطورهایاش را میتوان به دو صورت ملاحظه کرد: یکم آنکه «بزرگمهر» «من دیگر» انوشیروان است که زبان گویای خرد انوشیروانی است؛ دوم آنکه پس از بزمهای هفتگانه، انوشیروان عادل با بزرگمهر اینهمانی مییابد و متحد میشود و با چشم او میبیند و با گوش او میشنود و خود عدالت میگسترد، اما با خرد بزرگمهر میاندیشد (برای آگاهی بیشتر، نک : دباشی، 331، نیز سراسر مقاله).
2. نظامی و سعدی: نظامی نیز آنجا که میخواهد پایگاه خود را در قبال ممدوح خود نشان دهد، از نقش ارسطو نسبت به اسکندر (هفتپیکر، ص 31، بیت 13)، باربد نسبت به پرویز (همان، ص 32، بیت 1) و بزرگمهر نسبت به انوشیروان (همان، ص 31، بیت 14) سخن میگوید و او را آسمان مجلس انوشیروان میخواند. همچنین در شرفنامه (ص 93، ابیات 13-14)، توفیق و امتیاز او را نسبت به دیگر شاهان، نتیجۀ اندرزهای بزرگمهر میداند.
نظامی در مخزن الاسرار نیز از انوشیروان سخن میگوید و طی یک حکایت گزارش میکند: انوشیروان در راه شکار به خرابهای میرسد که دو جغد بر آن نشسته و گفتوگو میکنند. شاه از وزیر خود میپرسد که جغدها چه میگویند؟ وزیر پاسخ میدهد: یکی از جغدها دختر جغد دیگر را برای پسرش خواستگاری میکند و مادر دختر از او این ده ویرانه را بهعنوان شیربها مطالبه میکند. مرغ دیگر هم در جواب میگوید: گر ملک اینست نه بس روزگار / زین ده ویران دهمت صدهزار (ص 129-130). انوشیروان با شنیدن سخن جغد، بهشدت متأثر شده، تصمیم میگیرد ظلم و ستم را برچیند و عدالت را گسترش دهد. نظامی تصویری موجه و خردمندانه از خسرو انوشیروان در این مثنوی به دست میدهد. بدیهی است که انوشیروان، بهعنوان نماد عدل و داد، بهانه و ابزاری است که نظامی از آن سود میجوید تا به صاحبان قدرت هشدار دهد و آنان را به دادگری فراخواند.
سعدی نیز در طراحی شخصیت پادشاه و شیوۀ مطلوب پادشاهی، بر نیک و بد پادشاهان ایرانزمین انگشت مینهد. حاکم مطلوب سعدی، حاکمی است که بر تدبیر و عدل و رای در حکومت تکیه کند. بیگمان باب اول بوستان، باب عدل و تدبیر و رای، حاوی نظریات سعدی در باب حاکم و حکومت آرمانی، و بهطورکلی در باب آرمانشهر مورد قبول او ست (نک : دادبه، «بوستان»، 745). سعدی باب نخست بوستان را با اندرز خسرو انوشیروان، بهعنوان نماد عدل و داد، به پسرش هرمز آغاز میکند تا به حاکمان روزگار خود و حاکمان همۀ روزگاران بگوید لازمۀ حکومت و بقای آن دادگری و مردمداری است و به قصد تأکید بر این معنا تصریح میکند که: برو پاس درویش محتاج دار / که شاه از رعیت بود تاجدار / / مکن تا توانی دل خلق ریش / وگر میکُنی میکَنی بیخ خویش (ص 56).
همچنین سعدی در باب اول گلستان، «در سیرت پادشاهان»، با تأکید بر عدل انوشیروان، حکایتی شیرین و آموزنده نقل میکند که اساس آن دادگری است؛ از زبان خسرو انوشیروان تصریح میکند که: «بنیاد ظلم در جهان اول اندکی بوده است؛ هرکه آمد، برو مزیدی کرده تا بدین غایت رسیده» (ص 76).
3. در آثار دیگر شاعران: دادگری و دوراندیشی خسرو انوشیروان دستمایۀ شاعرانه و منشأ کاربرد آرایههای ادبی در شعر بوده است و چنانکه اشاره شد، شاعران در ستایش از ممدوحان خود، آنها را در نیکنامی و دادگری و غمخواری به خسرو انوشیروان مانند کردهاند. برخی از ستایشگران هم بر سبیل مبالغه و اغراق، عدالت و دادگری ممدوحان خود را بر عدل انوشیروانی برتری دادهاند (بهعنوان نمونه، نک : فرخی، 97: ای عدل و رادمردی را در جهان / نوشیروان دیگر و اسفندیار؛ انوری، 229: حکایتی است ز فرّ تو فرّ افریدون / کنایتی است ز عدل تو عدل نوشروان؛ برای نمونههای بیشتر، نک : عنصری، 21، 26؛ معزی، 109، 160؛ عبید، 12-14).
عطار در الٰهینامه در ضمن حکایتی که در تحریض بر سعی و عمل و احتراز از کاهلی میسراید، داستان پیر کشاورزی را میآورد که درخت مینشاند و انوشیروان بر وی گذر کرده، از او که در هنگام پیری و فرسودگی تن، درخت دیرثمر میکاشت، تعجب کرد؛ پیر جواب داد که دیگران کشتند و ما خوردیم، ما نیز میکاریم تا دیگران بخورند (نک : ص 55)، و برای این سخن، جایزه یافت و از نکتهسنجی به مال و مالکیت ده رسید (نیز نک : فروزانفر، 122). عطار در این حکایت بر هوشمندی و قدرشناسی انوشیروان تأکید میورزد.
افزون بر شاعران، بسیاری از ادیبان و نویسندگان متقدم و متأخر به عدل و داد و خردمندی انوشیروان اشاره کردهاند. در سیاستنامه بر عدالت بهعنوان سر و سرچشمۀ فضایل انوشیروان تأکید شده است: «نوشروان عادل ... هجدهساله بود و کار پادشاهی همیراند و او مردی بود که از خُردگی باز، عدل در طبع او سرشته بود» (نک : نظامالملک، 35).
در باب هشتم قابوسنامه نیز در یادکرد پندهای انوشیروان آمده است: «این است سخنها و پندهای نوشروان عادل؛ چون بخوانی ای پسر، این لفظها را خوار مدار، که از این سخنها [هم] بوی حکمت آید و هم بوی ملک، زیرا که هم سخنان ملکان است و هم سخن حکیمان؛ جمله معلوم خویش کن ... » (عنصرالمعالی، 55؛ نیز نک : دباشی، 335).
همچنین در یکی از نسخ نصیحة الملوک غزالی آمده است که: «فانظروا فی هذا الملک العادل الذی من عدله افتخر النبی صلی الله علیه و سلم بتولده فی زمان دولته و ولایته، فقال: ولدت فی زمن الملک العادل کسرى انوشروان. و انما سماه ملکاً لعدله. و قالت الحکماء ان الدین بالملک و الملک بالجند و الجند بالمال و المال بعمارة البلاد و عمارة البلاد بالعدل فی العباد» (ص 89-90، حاشیه). ترجمه: «و پیامبر علیهالسلام به روزگار او فخر کرد و گفت: ... من به زمانۀ مَلِکِ دادگر زادم؛ و ملک دادگرش از بهر عدل خواند[و این خبر بود از عدل او و هنوز از داد و عدل او گویند بیشتر از همۀ ملوک] تا جهانیان بدانند که نام نیک چه نیکو ست، اگرچه کافر است. و ملکانی که پیش از او بودهاند، ما ایشان را یاد کردیم» (نک : همو، 99).
در متن خردنامه که مؤلف آن ناشناخته است، نیز دادگری و عدالت خسرو در رأس صفات او ظاهر میشود (نک : ص 62، 64).
مآخذ
ابنابیاصیبعه، احمد، عیون الانباء، به کوشش نزار رضا، بیروت، دار مکتبة الحیاة؛ ابنشهرآشوب، محمد، مناقب آل ابی طالب، نجف، 1376 ق / 1956 م؛ ابوعلی مسکویه، احمد، تجارب الامم، به کوشش ابوالقاسم امامی، تهران، 1366 ش / 1987 م؛ اقبال آشتیانی، عباس، «معارف ایران در عهد انوشیروان»، مجموعهمقالات، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1350 ش؛ انوری، محمد، دیوان، به کوشش سعید نفیسی، تهران، 1337 ش؛ بلعمی، تاریخ؛ تفضلی، احمد، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، به کوشش ژاله آموزگار، تهران، 1376 ش؛ ثعالبی مرغنی، حسین، شاهنامه، ترجمۀ محمود هدایت، تهران، 1328 ش؛ همو، غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم، به کوشش زُتنبرگ، پاریس، 1900 م؛ حافظ، دیوان، به کوشش محمد قزوینی و قاسم غنی، تهران، 1381 ش؛ خردنامه، به کوشش منصور ثروت، تهران، 1367 ش؛ دادبه، اصغر، «اخلاق»، دایرةالمعارف تشیع، به کوشش احمد حاجسیدجوادی و دیگران، تهران، 1380 ش، ج 2؛ همو، «بوستان»، ه د، ج 12؛ دبـاشی، حمید، «فرهنگ سیـاسی شاهنـامه (اندیشۀ سیاسی فیلسوف ـ پادشاه در سلطنت خسرو انوشیروان)»، ایرانشناسی، تهران، 1369 ش، شم 6؛ دریایی، تورج، شاهنشاهی ساسانی، ترجمۀ مرتضى ثاقبفر، تهران، 1383 ش؛ دوبلوا، فرانسوا، برزوی طبیب و منشأ کلیله و دمنه، ترجمۀ صادق سجادی، تهران، 1382 ش؛ دیاکونف، میخائیل، تاریخ ایران باستان، ترجمۀ روحی ارباب، تهران، 1346 ش؛ دینوری، احمد، الاخبار الطوال، به کوشش عبدالمنعم عامر، بغداد، 1379 ق / 1959 م؛ رجبی، پرویز، هزارههای گمشده، تهران، 1382 ش؛ سعدی، بوستان، به کوشش محمود حکیمی، تهران، 1384 ش؛ همو، گلستان، به کوشش حسین استادولی، تهران، 1370 ش؛ طبری، تاریخ، بیروت، 1407 ق / 1987 م؛ عبید زاکانی، کلیات، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، 1321 ش؛ عطار نیشابوری، فریدالدین، الٰهینامه، به کوشش هلموت ریتر، تهران، 1368 ش؛ عنصرالمعالی کیکاووس، قابوسنامه، به کوشش غلامحسین یوسفی، تهران، 1364 ش؛ عنصری، حسن، دیوان، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1342 ش؛ غزالی، محمد، نصیحة الملوک، به کوشش جلالالدین همایی، تهران، 1361 ش؛ فرخی سیستانی، دیوان، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1335 ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش جلال خالقیمطلق و ابوالفضل خطیبی، تهران، 1386 ش؛ همو، همان، به کوشش ژول مل، تهران، 1354 ش؛ فروزانفر، بدیعالزمان، شرح احوال و نقد و تحلیل آثار شیخ فریدالدین محمد عطار نیشابوری، تهران، 1339-1340 ش؛ قطیفی، احمد، رسائل آل طوق القطیفی، بیروت، 1422 ق / 2001 م؛ کریستنسن، آرتور، ایران در زمان ساسانیان، ترجمۀ غلامرضا رشیدیاسمی، تهران، 1332 ش؛ گیرشمن، رمان، ایران از آغاز تا اسلام، ترجمۀ محمد معین، تهران، 1355 ش؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، بیروت، 1403 ق / 1983 م؛ مرزبانراد، علی، خسرو انوشروان در ادب فارسی، تهران، 1356 ش؛ مسعودی، علی، مروج الذهب، به کوشش شارل پلا، بیروت، 1385 ق / 1965 م؛ مشکور، محمدجواد، تاریخ سیاسی ساسانیان (ایران باستان، 5> 2 <)، تهران، 1366 ش؛ معزی، محمد، دیوان، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، 1318 ش؛ مکنزی، دیوید نیل، فرهنگ کوچک زبان پهلوی، ترجمۀ مهشید میرفخرایی، تهران، 1379 ش؛ ممتحن، حسینعلی، «نهضت علمی و ادبی ایران در روزگار خسرو انوشیروان»، بررسیهای تاریخی، تهران، 1354 ش، شم 1؛ نصرالله منشی، دیباچه بر کلیله و دمنه، به کوشش محمد روشن، تهران، 1374 ش؛ نصیرالدین طـوسی، اخلاق ناصری، به کوشش مجتبى مینوی و علیرضا حیدری، تهران، 1356 ش؛ نظامالملک، حسن، سیاستنامه، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، 1369 ش؛ نظامی گنجوی، شرفنامه، به کوشش حسن وحید دستگردی، تهران، 1316 ش؛ همو، مخزن الاسرار، به کوشش بهروز ثروتیان، تهران، 1363 ش؛ همو، هفتپیکر، به کوشش حسن وحید دستگردی، تهران، 1315 ش؛ نولدکه، تئودور، تاریخ ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان، ترجمۀ عباس زریاب، تهران، 1358 ش؛ یعقوبی، احمد، تاریخ، نجف، 1358 ق / 1939 م؛ نیز:
Bartholomae, Ch., Altiranisches wörterbuch, Strassburg, 1904; Frye, R. N., The Heritage of
پریسا سنجابی